کد مطلب:36239 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:150

نکاتی راجع به بانوان











(و ایاك و مشاوره النساء فان رایهن الی افن و عزمهن الی وهن)

«و مبادا با زنان در كارها مشوت كنی زیرارای و اندیشه ی آنان رو به سستی است و عزم و تصمیمشان ضعیف و ناپداری می باشد.»

مقام مشورت مقام استمداد از عقل و درایتدیگران است. هنگامی كه فكر انسان در موضوعی كند شده و نمی تواند جوانب قضیه، مآل و سرانجام آن را دریافته و جمع بندی منافع ومضار آن را بنماید از فكر و اندیشه ی اندیشمندان كمك و یاری گرفته و مشكل خود را حل می كند. بنابرای خوب واضح است كه در چنین مواقعی بطور طبیعی، انسان بسراغ كسانی می رود كه از فكر و نظر صائبی برخوردار باشند و اندیشه ی آنان دچار زنگار نشده و در زیر پرده ی جهل یا احساسات پنهان نگردیده باشد اتفاقا زن بحكم آنكه به اقتضای، شان كار و وظیفه ی تربیتی كه به عهده دارد، موجود عاطفی است و قهرا نظر دقیق و فكر و اندیشه ی سالم و دور از عوارض و خالی از موانع و مزاحمات در او ضعیف است از اینرو نباید هنگام مشورت در امور مهم از آنان استمداد

[صفحه 253]

نموده و نظر خواهی و صلاح بینی كرد و لذا امام علیه السلام در كلمات قصار مردم را تشویق به مشورت با مردان كرده و می فرماید: «من استبد برایه هلك و من شاور الرجال شاركها فی عقولها»[1].

«كسی كه استبداد رای داشته باشد هلاك خواهد شد و كسی كه با مردان مشورت كند با آنان در عقولشان مشاركت كرده است».

از طرفی دو مطلب دیگر در روایات باب مشورت بسیار مورد اتكاء واقع شده است: یكی آنكه طرف مشورت، سخت خائف از خداوند بوده و خشیت حق در دل داشته باشد دیگر آنكه جبان و ترسو نباشد كه خوانندگان را به كتاب بحار الانوار ج 72 ص 97 تا ص 150 ارجاع می دهیم و اتفاقا زنان بحسب نوع و اكثریت در هر دو ناحیه برعكس می باشند از اینرو از مشورت با آنان نهی شده است.

نكته قابل توجه این است كه بنظر می رسد مقصود از مذموم بودن مشورت با زنان، مشاوره در امور اجتماعی است نه در امور مربوط به خانه كه تخصص و ورود در آن امور مربوط به زنان است و شاهد این مطلب، كلام دیگری از آنحضرت است كه می فرماید: «روزگاری برای مردم بیاید كه مقرب نباشد در آن مگر سعایت كننده، و زیرك بشمار نیاید مگر دروغگو، و ناتوان شمرده نشود مگر آدم با انصاف، در آن زمان صدقه و انفاق را غرامت و ضرر شمردند وصله ی رحممایه ی منت گذاری و عبادت راسبب فزونی خواهی و برتری جوئی بر مردم قرر دهند. در آن زمان، سلطنت و حكومت، با مشورت زنان و حكمرانی دادن به كودكان و اندیشه و اداره ی خواجه سرایان خواهد بود».[2].

جالب توجه است كه نهی از مشاورت با بانوان، ظاهرا تنزیهی است و نه تحریمی. علاوه بر آن كه به مقتضای قرائنی، مقصود، زنان هوسباز و جنگ افروز می باشد، پس بانوان با فضیلت، مشمول این بحث نیستند و درخشش بانوانی چون حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) در تاریخ گواهی بر این مدعاست.

[صفحه 254]

(و اكفف علیهن من ابصار هن بحجابك ایاهن فان شده الحجاب ابقی علیهن)

«جلو دیدگان آنان را با حجاب خود نسبت به آنان بگیر زیرا شد حجاب و پوشیدن بیشتر، آنان را باقی و پایداری می دارد»

در اینجا امام امیرالمومنین علیه السلام مردان را مسئول حجاب و پوشش زنان قرار داده و جه بسا از این عبارت استفاده شود كه اگر مرد، مواظبت نكند زن به طبع خود مایل به خودنمائی و فساد و گناه است و میل دارد بدن خود را، باز و بی حفاظ، به نامحرمان نشان دهد. مرد باید بكوشد و كاملا زن را در حجاب لازم و پوشش كافی شرعی در آورد و بدینطریق دیده ی او را از نامحرم باز دارد. و نیز استفاده می شود كه غرض از حجاب، تنها مصون ماندن زن از نظر نامحرم نیست بلكه باید چنان باشد كه دیدگان زن را از نامحرمان بپوشاند زیرا اگر چشم او پوشیده نشد همچنان مظنه ی فتنه و فساد خواهد بود.

مطلب مهمی كه در اینجا ذكر شده علت لزوم حجاب برای زن است و آن بقاء زن می باشد، نبود حجاب، در حكم زوال و فناء بانوان است زنان بی حجاب در اجتماع، ملعبه و بازیچه گردیده و با شخصیت آنان در آن اجتماع بازی می شود زن در آن شرائط فقط مایه ی اشباع شهوات هوسبازان می باشد و احتراماتی هم كه از او می شود در همین مسیر خواهد بود. بنابراین حكم مقدس فوق پیش از آنكه حكمی از احكام الهی و واجبی از واجبات حق باشد عامل نگهدارنده و موجب سلامت و وسیله ی بقاء و دوام جنس زن می باشد.

(و لیس خروجهن باشد من ادخالك من لا یوثق به علیهن)

«و بیرون رفتن آنان سخت تر و بدتر نیست از اینكه شخصی را كه مورد وثوق و اطمینان نیست بر آنان وارد كرده و نزد آنان بیاوری»

آری بیرون رفتن انان و خود نمائی كردنشان در كوی و بر زن و خیابان و معاشرت با

[صفحه 255]

مردان، فساد انگیز است ولی آوردن مردان بخانه وكلا رفت و آمد اشخاص مشكوك و غیر قابل اعتماد بخانه، دست كمی از بیرون رفتن زن دارد و بنابراین باید جلو مراوده و ارتباط زن با مردان نامحرم و اشخاص ناسالم گرفته شود خواه به صورت بیرون رفتن زن باشد و یا بصورت امدن اشخاص به خانه. آنچه كه ملاك و مهم است عدم رابطه، قطع مراوده است و از اینرو مسلمانان باید- همانگونه كه مواظب بیرون رفتن زنان خود می باشند- مواظب باشند- كه رفت و آمدهای خانوادگی آنان محدود باشد و رفت و آمدهای مختلط هم نداشته باشند بویژه هرگز راضی نگردند كه در غیاب و نبودنشان نامحرمی بخانه آنان راه بیابد. كسانیكه رفت و آمد خانوادگی دارند باید سخت مواظب باشند كه نامحرم همسر و دختر خود را در برابر آنان قرار ندهند بلكه در اینگونه مواقع اطاق مردان جدا و اطاق زنان جدا باشد و یا اطلا در نشستن مراعات شود كه در برابر هم نباشند علاوه امروز برق و گاز و وسائل برقی و غیر آن در خانه ها راه یافته، و در رابطه با این ابزار، رفت و آمد اشخاص نامحرم به خانه ها زیاد است و باید بسیار مواظبت داشت كه اشخاص امین به خانه انسان بیایند.

(و ان استطمت ان لا یعرفن غیرك فافعل)

«و اگر بتوانی و ازعهده بر آئی كه آنان جز تو كسی را نشاسند چنین كن»

در اینجا مطلب اوج گرفته و نظر اسلام درباره ی زن بخوبی معلوم می شود و خلاصه و جان كلام همین كلمه است كه زن مسلمان زیبنده نیست كه غیر از شوهر خود مردی را بشناسد و با دیگری آشنائی بر قرار كند و گرنه زمینه ی فساد اخلاق و راه انحرافات او می باشد چنانكه گاهی دیده شده بلكه زیاد واقع شده كه شناسائی زن با مرد دیگری و اشنائی با او، خود دریچه گاهی دیده شده بلكه زیاد واقع شده كه شناسائی زن با مرد دیگر و آشنائی باشد چنانكه گاهی دیده شده بلكه زیاد واقع شده كه شناسائی زن با مرد دیگر و آشنائی با او، خود دریچه فسادی بوده كه به روی زن باز شده است و در اینجا ابن ابی الحدید داستانی نقل كرده كه ما فعلا از نقل آن خودداری می كنیم طالبین مراجعه فرمایند.

سعدی می گوید:


چو در روز بیگانه خندید زن
بگو مرد را لاف مردی مزن

[صفحه 256]

(و لا تملك المراه من امرها ما جاوزها نفسها)

«و زن را زائد بر آنچه راجع به خود اوست صاحب اختیار مگردان»

كارهائی كه ممكن است زنان اقدام به انجام آن بكنند بر دو نوع است یكی آنكه مربوط به شخص آنان است دیگری كارهائی كه زائد بر این محدوده است و مربوط به كارهای غیر آنان می باشد، واگذار كردن قسمت اول را به آنان مشكلی ندارد ولی بخش دوم را نباید واگذار به زنان نمود زیرا مساله ساز است. قسمت اول از قبیل اداره امور خانه و تربیت فرزندان شایسته و سر و سامان دادن به زندگی و وضع منزل و بافندگی و كارهای دستی و قسمت دوم مثل بسیاری از كارهای اجتماعی و شفاعت این و آن و وساطت در امور و عزل و نصبها كه باید زنان را از مداخله در اینچنین امور منع نمود كما اینكه باب قضاوت و حل و فصل كارها و اداره ی مملكت و امور جنگ نیز از اموری می باشند كه باید در شرائط غیر بحرانی زنان از آنها بر كنار باشند.

(فان المراه ریحانه ولیست بقهرمانه)

«چه آنكه زن گیاهی خوشبو است و قهرمان و كارگزار نیست»

قهرمان فارسی معرب است و بمعنی آن كسی است كه در امور حكم كرده و هر گونه بخواهد تصرف می نماید. جمله مباركه فوق را امام علیه السلام بعنوان علت برای مطلب پی ذكر كرده اند و خلاصه ی مطلب این است كه زن، قهرمان و كارگردان نیست كه در امور مهمه دخالت داده شود بلكه گیاهی خوشبو و گلی است لطیف كه زود پژمرده و افسرده می شود و باید سخت آن را نگهبانی كرده و از آن بهره مند گردید و گرنه از دست می رود.

مرحوم شیخ غلامحسین تبریزی می نویسد: علماء مصر در سنه 1379 هجری فتوا دادند كه دخالت زنان در امور سیاسی جائز نیست و استدلال كردند به اینكه ام المومنین عایشه با آنكه به تربیت ابوبكر و پیامبر تربیت شده بود و عالمه و فقیهه و روایه ی حدیث بود ولی دخالت در سیاست كرد و مسلمانان از آن زمان تا این زمان بر اثر مفاسد دخالت او و شومی آثار آن به سخت ترین ابتلائات دچار می باشند.

[صفحه 257]

البته مقصود علمای مصر توهین به مقام عایشه نبوده چه آنكه آنان او را دوست می دارند و با مخالفین او مخالفند بلكه منظور آنان آگاهی دادن مسلمانان به مفاسد دخالت زنان در امور سیاسی و غیر آن است تا اشخاص از حقیقت دور افتاده نگویند قتیكه زن، دانشمند و تربیت یافته بود اشكالی ندارد كه در امور سیاسی دخالت داشته باشد، این آقایان مصری می گویند زن هر اندازه هم اهل علم و تربیت باشد اعلم از همسر پیامبر نیست مع ذلك مداخله ی او در امور مهم چه مشكلات و مفاسدی بار آورد، چه رسد به زنان دیگر خصوصا زنان زمان ما با آن وضعی كه دارند و مشاهد است.[3].

با كمال تاسف در میان جوامع، حتی ملل اسلامی و بلكه در میان اهل دیانت مطلب كاملا به عكس شده و گویا زن، قهرمان و كار گزار و كارگردان است حه در همه ی امور مداخله دارد و زا اینرو مشكلات بزرگی بار می آید قابل تذكر است كه جمله ی «ان المراه ریحانه و لیست بقهرمانه» كلامی لطیف و زیبا است و انسان را توجه به ظرافت و لطافت جنس زن می دهد كه زود می شكند و حجاج این جمله را از امیرالمومنین اقتباس كرده در خطابی كه به ولید بن عبدالملك دارد به كار برده است، طالبین به شرح ابن ابی الحدید مراجعه نمایند.

(و لا تعد بكر امتها نفسها)

«و در گرامی داشتن او از محور خود او تجاوز مكن»

بعضی جمله ی لا تعد رابعنوان غائب قرائت كرده اند یعنی تجاوز نكند با كرام و گرامی داشت خودش از نفس خویشتن و در هر حال، مقصود یكی است هر چند ظاهرش همان احتمال اول است خلاصه نباید احترام و اكرام زن به نحوی باشد كه از آنچه مربوط به محور خود اوست بگذرد و به دیگران سرایت كند مثل اینكه وساطت و شفاعت برای دیگران نماید. در اینجا شیخ محمد عبده دانشمند مصری و شارح نهج البلاغه میگوید: این وصیت كجا و وضع آنانیكه زنان را در مصالح امت به كار می گمارند بلكه آنقدر آنان را- به اصطلاح!- گرامی میدارند كه در خدمت اختصاصی آنان در می آیند؟.

[صفحه 258]

(و لا تطمعها فی ان تشفع بغیرها)

«و او را به طمع مینداز كه درباره ی دیگران شفاعت كند»

این جمله عباره اخرای جمله ی قبلی و یا مصداق و فردی از مصادیق آن است. با كمال تاسف غالبا در دستگاه خلفا و سلاطین، زنان دخالت داشته و حتی نصب و عزل افراد به نظر آنها و به دست آنان انجام میشده و همین علت كلی برای فساد و بهم ریختگی اوضاع و احوال مملكت بوده است. و خلاصه دخل و تصرف زن در مهام امور مملكت، و شفاعت او موجب هرج و مرج می باشد و از اینرو بعضی از كسانی كه توجه به این معنی داشتند از دخالت آنان در این گونه امور، مخالفت كردند داستانی را در این باب ابن ابی الحدید درج 16 ص 125 آورده است مراجعه فرمائید.

(و ایاك و التغایر فی غیر موضع غیره فان ذلك یدعوا الصحیحه الی السقم و البریئه الی الریب)

«و بپرهیز از اینكه بیجا و نابمورد غیرت ورزی، كه این خود، زن درستكار را به نادرستی و انحراف می شكد و زن پاك و آرسته را در معرض شك و تردید در می آورد»

آری مواظبتهای نابجا و غیرتهای بیمورد و پرسش و سوالهای زیادی از اینكه چه كرده و چه می كند و زیاد تفحص و تجسس از كارهای وی كه نشانه ی سوء ظن به اوست وی را به فساد می كشاند زیرا این خود تلقین فساد به اوست و مرد با این برنامه ی نادرست، فضاحت و رسوائی را در نظر زن كوچك و بی اهمیت ساخته و انجام گناه را در نظر یو سهل و آسان می نماید و خلاصه غیرت لازم و بجا در پاكی و طهارت زن موثر است و غیرت نابجا و عدم اعتماد به زن و سوء ظطن به او در فساد و تباهی وی اثر می گذارد.

[صفحه 259]


صفحه 253، 254، 255، 256، 257، 258، 259.








    1. نهج البلاغه، كلمه ی 152، از كلمات قصار.
    2. نهج البلاغه، كلمه ی 98، از كلمات قصار.
    3. الدروس الدینیه ص 196.